آوردهاند که مرغان با سلیمان نبی (ع) شکایت کردند که در میان ما مرغی است نام وی بوم(جغد)، در آبادانی نیاید، طعام بنی آدم نخورد، گوش دراز دارد و بر بام ها نشیند و شیون کند و بر گورستان ها جایگاه دارد.
سلیمان وی را بخواند و گفت: مرغان از تو شکایت می کنند!
گفت: بلی در میان ایشان نروم تا از بلای حسد ایشان برهم، طعام بنی آدم نخورم، که ناخورده مرا می زنند. چون قوت ایشان خورم سیلی بیشتر خورم و خواری بیش کشم. دو گوش دراز دارم که بیشتر شنوم و از شنیدن آفت نیاید و از گفتن آید .بر بام ها شیون زنم که بدین قصر ها غره مشوید که به شما نگذارند. به گورستان ها باشم که بگویم ای صاحب قصرها صاحب قبر شدید، راست گفتم یا دروغ گفتم؟
سلیمان(ع) گفت: این مرغ را تعرض مرسانید که بسیار حکیم است.
نظرات شما عزیزان: